نامِ بایزید، «طیفوربن عیسی بن سروشان»[1] است. وی از عارفان بزرگ قرن دوم و سوم هجری بود. ولادت او را برخی به سال 131[2] و بعضی 188 هـ .ق[3] در بسطام ذکر کرده­ اند. گفته می­ شود که جدّ او، سروشان، از بزرگان بسطام و زردشتی بوده است.[4] از بایزید در کتابهای صوفیه با القابی چون «سلطان العارفین، برهان­ المحقّقین»،[5] «فلک معرفت و ملک محبّت»[6] یاد کرده­ اند.

بایزید را از اقران احمد خضرویه می­ دانند و معتقدند که شقیق بلخی و یحیی معاذ و باحفص را دیده است.[7] برخی هم معتقدند که او به خدمت حضرت امام جعفر صادق(ع) رسیده[8]و به قولی هفت سال برای آن حضرت سقّایی کرده است، به طوری که او را «طیفور سقا» می­ خواندند.[9] امّا این مسأله، با در نظر گرفتن تاریخ وفات امام جعفر صادق(ع) که سال 148 هجری است و تاریخ تولّد بایزید که سال 188 هجری می­ باشد ... بعید به نظر می­ رسد»[10] و بیشتر احتمال برآن است که اگر به خدمت ائمه اطهار(ع) رسیده باشد، محضر امام موسی کاظم (ع) را درک کرده باشد.[11]

بایزید را بنیانگذار طریق «سکر» در تصوّف می­ دانند.[12] اهمیت بایزید تا حدّی است که به اعتقاد محقّقان، بدون شناخت او، مطالعۀ تصوّف کامل نیست.[13] برخی نیز معتقدند که اندیشۀ وحدت وجود را بایزید وارد تصوّف اسلامی کرده است.[14]

از بایزید، اثر مستقلی برجای نمانده است، امّا اقوال او در کتابهای صوفیّه موجود است. برخی معتقدند که او هیچ­گاه قلم به دست نگرفته و تألیفی نکرده است.[15] بعضی دیگر او را از نخستین صوفیانی می­ دانند که به نویسندگی پرداخت، به طوری که امام محمّد غزّالی نیز از آثار او استفاده کرده، اما در حال حاضر، چیزی از آن آثار باقی نمانده است.[16]

بایزید «از اولین کسانی است که شطحیاتی از خود برجای گذاشت»[17] که معروف­تر از همه، شطح مشهور او «سُبحانی ما اَعظمَ شَأنی» است. این­گونه سخنان بایزید باعث خشم و نفرت عامّه و حتّی گاه صوفیان می­­ شد به طوری که گفته شده، هفت بار او را از بسطام بیرون کردند.[18] البتّه اکثر صوفیان، او را قبول داشتند و شطحیّاتش را مثل حلاج نمی ­دانستند و کفرآمیز تلقی نمی­ کردند. حتّی کسانی چون جنید، به توجیه و شرح شطحیّات او پرداختند «که بعضاً در کتاب اللّمع سراج و شرح شطحیّات روزبهان بقلی نقل شده است».[19]

در مورد زمان وفات بایزید نیز، مانند اکثر عارفان دیگر، اختلاف نظر وجود دارد. برخی آن را به سال 234[20] و بعضی 261 هـ .ق[21] در بسطام ذکر کرده­ اند.

(برگرفته شده از کتاب: شمس عارفان، نوشته سرکار خانم دکتر فاطمه محمدی  عسکرآبادی)

[1] . شهرام پازوکی، «بایزید بسطامی»، مندرج در دایرة المعارف تشیع، ج3، ص 82.

[2] . عبدالرفیع حقیقت، سلطان­ العارفین بایزید بسطامی، ص 21.

[3] . میرجلال ابراهیمی، شرح تحلیلی اعلام مثنوی، ص 278.

[4] . علی­بن عثمان هجویری، کشف­ المحجوب، ص162 و شهرام پازوکی، «بایزید بسطامی»، ج3، ص 82.

[5] . فریدالدین عطار نیشابوری، تذکرة­الاولیاء، ص 160.

[6] . علی­بن عثمان هجویری، کشف ­المحجوب، ص 162.

[7] . خواجه عبد­الله انصاری، طبقات­ الصوفیه، ص83  .

[8] . فریدالدین عطار نیشابوری، تذکرة­الاولیاء، ص 161.

[9] . ابوالفضل محمّد سهلکی، النّور من کلمات ابی الطّیفور، ص 47.

[10] . عبدالرفیع حقیقت، «بایزید بسطامی»، مجلة مهر، بهمن 1345، شماره 139، ص 713.

[11] . قاضی نورالله شوشتری، مجالس­ المؤمنین، ج2، ص 22.

[12] . اقبال یغمایی، عارف نامی، بایزید بسطامی، ص 30.

[13] . مریم حسینی، «بایزید بسطامی، آیینة الهی» مجلۀ نامه پارسی، تابستان 1384، شماره 37، ص 107.

[14] . اقبال یغمایی، عارف نامی، بایزید بسطامی، ص 29.

[15] . شهرام پازوکی، «بایزید بسطامی»، ج3، ص 83 و مریم حسینی، «بایزید بسطامی، آیینه الهی»، ص 108.

[16] . عبدالرفیع حقیقت، «بایزید بسطامی»، ص 712.

[17] . شهرام پازوکی، «بایزید بسطامی»، ج3، ص 83.

[18] . فریدالدین عطار نیشابوری، تذکرةالاولیاء، ص 166.

[19] . شهرام پازوکی، «بایزید بسطامی»، ج3، ص 83.

[20] . عبدالرفیع حقیقت، سلطان­ العارفین بایزید بسطامی، ص 21.

[21] . محمّدرضا شفیعی کدکنی، «شطح در عرفان و شطح­ های بایزید»، مجلۀ بازتاب اندیشه، مهر 1385، شماره 78، ص 60. و میرجلال ابراهیمی، شرح تحلیلی اعلام مثنوی، ص 278.

نوشتن دیدگاه