محمّدبن عبدالله میانجی همدانی معروف به «عین­ القضات» و مکنّی به «ابوالفضایل» و «ابوالمعالی» از عارفان مشهور اوایل قرن ششم است.[1] وی در سال 492 هـ .ق در همدان به دنیا آمد، اما به خاطر آنکه خانوادة او در اصل، اهل میانة آذربایجان بودند به «میانجی» معروف شده است.[2] از دوران کودکی وی اطّلاع چندانی در دست نیست، اما از «متن تألیفات وی، برمی­آید که در جوانی، در زادگاه خود به کسب علوم متداول پرداخته»[3] است. عین ­القضات در جوانی، ابتدا به یادگیری ادب و بلاغت پرداخت؛ ولی چندی بعد، به علم شریعت و تصوّف رغبت یافت. تمایل او به تصوّف معلولِ آشنایی اش با احمد غزّالی و شیخ بَرَکه بود.[4]

فضل الله بن احمد بن ابراهیم معروف به ابوسعید ابوالخیر، روز یکشنبه اوّل محرّم سال 357هـ .ق در میهنه به دنیا آمد.[1]وی تحصیلات اوّلیه را در میهنه و نزد دو تن از علما به نام های ابوسعید و ابومحمّد عنازی آغاز کرد.[2] ابوسعید از همان دوران کودکی همراه پدرش در مجالس سماع صوفیان شرکت می­ کرد[3] و در همان دوران با ابوالقاسم بشر یاسین، عارف نامدار میهنه آشنا گردید و مورد عنایت او قرار گرفت.[4]

شمس تبریزی

سخن گفتن از مردی که نام و نشان و خاندان و زادگاه او بدرستی مشخص نیست، امّا در محفل عاشقان مشهورتر از خورشید است، ذهن آدمی را دچار چنان تناقضی  می­ کند که ممکن است لب از سخن گفتن و قلم از نگارش باز ایستد! امّا آنگاه که حکم به نوشتن است و چاره­ای جز تسلیم نیست؛ قلم چرخ زنان در دشت بیکران معنا هرچه باداباد گویان به رقص درمی­آید و همچون درویشانِ مست از بادۀ الهی، سماع­کنان دستی می­زند و سرودخوانان پایي می­کوبد. هرچند عاقلان که از دور نظاره می­کنند، گاه تسخر زنان و گاه عیب­ گویان، روی از تو برمی ­گردانند و گاه با عقل های صیقل خورده­ شان، مستی نابجای تو را بهانه­ ای نیکو برای به دارآویختنت می ­یابند!

حسین بن منصور حلّاج در سال 244 هجری در روستای تور در شمال شرقی شهر بیضاء از توابع استان فارس به دنیا آمد. این شهر را به واسطه داشتن خاک سفید، بیضاء می خواندند.[1] لقب حلّاج را برخی به دلیل شغل پدر او ذکر کرده ­اند.[2]برخی هم آن را به خاطر کرامتی که در دکّان حلّاجی در شهر واسط ظاهر کرد دانسته­ اند.[3]