سیّد برهان­ الدّین محقّق ترمذی، از سادات حسینیِ ترمذ[1] و از عارفان مشهور اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم است. سال تولّد او که بر سنگ مزارش ثبت شده، برابر با 561 هـ. ق است.[2] البتّه برخی این تاریخ را اشتباه می­ دانند و معتقدند که این کتیبه در قرون اخیر ساخته شده است.[3] وی در جوانی به بلخ سفر کرد و با بهاءولد [پدر مولانا] آشنا گردید و از مریدان وی شد. سیّد برهان ­الدّین چنان مورد عنایت بهاءولد قرار گرفت که وظیفۀ لالایی و اتابکی یعنی تربیت فرزندش جلال­ الدّین محمّد را بر عهدۀ وی گذاشت.[4]

سید برهان­ الدّین به دلیل اشراف بر ضمایر، در خراسان به سیّد سِرّدان مشهور گشته بود.[5] سلطان ولد، وی را «سلطان­ الواصلین» نامیده است.[6] در طریقت مولویه از وی با القابی چون «فخرالاولیاء و الکاملین» و «فخرالمجذوبین» هم یاد کرده­ اند.[7]

سیّد برهان­ الدّین در هنگام مهاجرت بهاءولد از بلخ، از وی جدا شد و ظاهراً به زادگاهش ترمذ بازگشت.[8] وی پس از فرو نشستن فتنۀ مغول در جستجوی شیخ خویش برآمد، تا اینکه از طریق یکی از بزرگان اطّلاع یافت که وی در روم است.[9] برهان­ الدین برای دیدار وی عازم روم گردید اما زمانی به قونیه رسید که حدود یکسال  از فوت بهاءولد می­ گذشت.[10] مولوی که در آن زمان حدود 25 سال داشت، مقدم وی را گرامی داشت و از آن زمان به مدت 9 سال تحت ارشاد و سرپرستی او قرار گرفت[11]و به دستور او برای تکمیل تحصیلات به دمشق رفت. در این مدّت سیّد برهان­ الدّین نیز در قیصریه اقامت و در آنجا صومعه­ ای کوچک و ساده برای خود فراهم کرد.[12]

وفات سیّد برهان­ الدّین محقّق را برخی به سال 638 هـ . ق دانسته­ اند.[13] اما بر طبق یکی از روایات افلاکی، وی تا سال 640 هـ . ق نیز زنده بوده است.[14] سپهسالار نیز خروج او از قونیه به طرف قیصریه را اندکی پس از آمدن شمس تبریزی دانسته است،[15] با این احتساب ممکن است وی هنگام ورود شمس در سال 642 هـ .ق هنوز در قید حیات بوده باشد. 

(برگرفته شده از کتاب: شمس عارفان، نوشته سرکار خانم دکتر فاطمه محمدی  عسکرآبادی)

[1] . عبدالرّحمان جامی، نفحات­ الانس، ص460.

[2] . نجیب مایل هروی، «برهان محقق»، مندرج در دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج12، ص 59.

[3] . عبدالباقی گولپینارلی، مولانا جلال­ الدین: زندگانی، فلسفه، آثار و گزیده­ای از آنها، صص 97-98.

[4] . سلطان ولد، ولدنامه، صص 187  و 189.

[5] . شمس­ الدّین احمد افلاکی، مناقب­العارفین، ج1، ص 56.

[6] . سلطان ولد، ولدنامه، ج2، ص 179.

[7] . فریدون بن احمد سپهسالار، زندگینامة مولانا جلال­ الدین مولوی ، صص 11و 23.

[8] . بدیع الزمان فروزانفر، مولانا جلال­ الدین محمّد مولوی، ص 68.

[9] . سلطان ولد، ولد نامه، ص 194.

[10] . شمس­ الدّین احمد افلاکی، مناقب­ العارفین، ج1، ص 57.

[11] . همان، ج1، ص 58.

[12] . همان،ج1، ص 62.

[13] . بدیع ­الزمان فروزانفر، مولانا جلال ­الدین محمّد مولوی، ص 80.

[14] . شمس­ الدّین احمد افلاکی، مناقب العارفین، ج1، ص 66.

[15] . فریدون بن احمد سپهسالار، زندگینامه مولانا جلال­ الدین مولوی، ص122 .

نوشتن دیدگاه